اکنون هنگامه وداع رسیده است، اینگونه قدم برداشتن حسین و اینسان پیش تو آمدن خبر از فراقی عظیم می دهد
انچه باید تو با ان وداع کنی حسین نیست، وداع با حسین وداع با رسول الله است...با علی مرتضی است ..
وداع با صدیقه کبری است...وداع با حسن مجتبی است.
حسین می ایستد، اما تو فرو می شکنی ،حسین می نشیند اما تو فرو می ریزی
می دانی در پی این رفتن بازگشتی نیست و ناگهان به یاد وصیت مادر می افتی!
بوسه ای از گلوی حسین انگاه که عزم رفتن بی بازگشت را می کند
بر خیز،حسین را صدا بزن
با این شتاب که او پیش می راند دیگر صدای تو به گرد گامهایش نمی رسد
اما محال است خواهش خواهرانه تو عنان رفتنش را به سستی بکشاند
چگونه تن می دهد به دوباه نشستن می دهد؟ چگونه؟
اسم رمز!!!نام مادرتان زهرا(س)! تنها کلامی که می تواند او را بایستاند و بوسه گاه تو را دست یافتنی تر
-مهلا،مهلا یابن الزهرا. قدری درنگ..مهلتی ای فرزند زهرا
ایستاد، چه سر غریبی نهفته در این نام زهرا
احترام حضور توست یا حرمت زهرا که حسین را از اسب پیاده کرده و بوسه گاه تو را دست یافتنی تر
حسین می رود.....
وای وای مشت بر پیشانی مکوب زینب اگر چه این سنگ که از مقابل میاید مقصدش پیشانی حسین است
فقط کاش حسین پیراهنش را به ستردن خون پیشانی بالا نیاورد و سینه اش طمع تیر دشمنان گردد
رویت مخراش زینب! مویت را پریشان مکن زینب
مبادا لب به نفرین بگشاییو زمین و زمان را کن فیکون کنی